پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۶۸۸ روز پیش

خواستم از اتاقش برم بیرون که گفت:ستو
به عقب برمیگردمو میگم :جانم ...
_اون روز نتوستم بهت بگم ....
_چیو بگی عزیزم ....
_من نتونستم با روانشناسم صحبت کنم چون خالم ....
_خالت چی؟میتونی راحت حرف بزنی با من الیسا ....بهت قول میدم که کسی این موضوع رو نفهمه ....باشه ؟
اب دهن

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,716 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • 30

    به نظرم عموی ستوده دروغ گفته و فرهاد هم دستشون نیست ولی اگر فرهاد هم دستشون بوده باشه به نظرم رمان روندشو از دست داده در واقع هر چیزی حدی داره و این حد دشمن داشتن و ... جذاب نیست و قابل باور نیست،،،!

    ۲ سال پیش
  • Masoumeh

    ۱۵ ساله 00

    وای خدا حدس میزدم که یه همچین اتفاق تلخی واسه الیسای مظلوم افتاده باشه:( فاطمه جون قلمت عالیه همینطور ادامه بده موفق باشی💕

    ۲ سال پیش
  • فری

    10

    میگم خانم سیاوشی شما که بی نظم نبودین چرا پارتگذاری نمیکنید ؟؟

    ۲ سال پیش
  • !اسید میقولی؟

    20

    هعییی چقدر الیسا گناه داره🥲

    ۲ سال پیش
  • مهدیه

    60

    ومن همچنان در شوک اتفاقات این پارت😐

    ۲ سال پیش
  • ثنا بانو

    ۲۹ ساله 21

    خدایا توبه 😔😔

    ۲ سال پیش
  • فری

    30

    دقیقا همون فکری که من کردم سر این بچه اوردن یعنی اون یه زن نه دختر بچه

    ۲ سال پیش
  • اسرا

    31

    خانم سیاوشی بذارید انتقام بگیره نه اینکه آخردل رحمش کنی خاله بایدزنده پوست تنش کند🙏

    ۲ سال پیش
  • خورشید

    30

    حالابه فرهادمیگفت زودقضاوت کردوگرنه ایناکه باهم عقدکرده بودن دلیلی نداشت فرهادباهاش این کاروبکنه..

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید