دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت بیست و ششم :
چند روزی از امدنم خانه فرهاد میگذشت و بلاخره من جزئی از کارمندای شرکتش شدم .هر چند دلم برای پرستاری و کار در بیمارستان لک زده اما خب بهتر از بیکار ماندنه ...
و قرار شد کارها رو به صورت اصولی و درست یاد بگیرم ...
مادر الیسا هم فردای ان روز که باهم مشاجره داشتیم برگشت به خاناین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیرا
30یه کوچولو رمانتیک ترشون کن🙃😅فرهادوستوده رو😍😊
۳ سال پیشکبری قشنگه
50واییییییییییی دلم برا دمبل چرکی گفتن های فرهاد تنگیده بود😐🤭😂
۳ سال پیشثنابانو
۲۹ ساله 10عالی بود 😍😍🌹
۳ سال پیشدخترای من
۳۷ ساله 10عالیییییی مث همیشه عزیزدلم 👌🌹😘
۳ سال پیشنازنین
20عالی مث همیشه:)!♥️
۳ سال پیشاسرا
20کسپربیچاره عکس که خیلی بانمک
۳ سال پیشچشانا
50فکر می کنی ما هم یه سگ وحشی داریم با اینکه من و می شناسه تازه هر وقت من و میبینه خیلی ذوق می کنه اما من مثل سگ ازش میترسم😂
۳ سال پیشمعصوم
۱۷ ساله 40ایول نویسنده جان مثل همیشه عالی و بی نقص🤌🏻💕 بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستیم😢💖
۳ سال پیش!اسید میقولی؟
40عالییییی بیستتتت
۳ سال پیش
سارا
10ستوده زیاد گریه می کنه امیدوارم در آینده روحیه بهتری داشته باشه