دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۷۷۳ روز پیش
بعد از خوردن ناهار داخل اتاق مانیسا میشم و ولو میشم روی تخت ...
هیچ چمدونی ندارم که لباسی داخلش باشه ...
لباسای الی تنم بود و حس میکنم تو این دوروز بر اثر تب بالا تنم بوی ترشیدگی گرفته ...
موبایلم رو از گوشه تخت بر میدارم و با مامان مهشید تماس میگیرم ...
کمی طول میکشاین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ثنابانو
۲۹ ساله 30بچه ها پیشاپیش سال نو مبارک 🌹♥
۲ سال پیش!اسید میقولی؟
30من هنوزم پارت میخوااام😭
۲ سال پیشثنابانو
۲۹ ساله 30بسیاربسیارعالی😍
۲ سال پیشفرشته
۱۷ ساله 41رمان خیلی باحال شده دستت درد نکنه فقط تو رو خدا ستو دلش نسوزه واقعا یه بلای بدی سر همه شون بیاره مخصوصا اون خواهر نکبتش
۲ سال پیشحناگلی
20هق:) 💔
۲ سال پیشمبینا
20خیلی خوب بود
۲ سال پیشفری
60اره درباره المیراه و کاوه اگه بخونیش همه ای حرفایی که زد و متوجه میشی ..اینقده خوشم میاد از رمانی که یکم درباره رمان دیگه بگه.. مثلا الان زندگیشون چطوره بچشون و اینا
۲ سال پیشفری
80بسیار زیبا..ای کاش سه روز در هفته پارتگذاری میشد ...دیگه ستو کی میره پیش فرهاد خیلی منتظرم عاشق هم بشن اوووف ...گل کاشتی نویسنده
۲ سال پیشکبری قشنگه
90بَسی زیبا بود🙋 ♀️راستی رمان ماه قلب من در رابطه با المیرا اینا بود،آخه المیرا خیلی گنگ صحبت میکنه🤔
۲ سال پیشدخترای من
۳۷ ساله 30وای چقدر قشنگ بود مرسی بانو جانم خدا حفظت کنه 😘🙏
۲ سال پیش
آناهیتا
۲۱ ساله 10سلام عید همیگی مبارک باشه