پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت شصت و نهم :
دوتایی به بیمارستان نگاه کردیم و گفتم :
_ منو که گمون نکنم راه بدن نیاز تو برو ببین چه خبره.
باشه ای گفت و خواست پیاده بشه که یهو یوسف گفت :
_ عه مسعوده، مرجان هم کنارشه.
پیاده شد و براشون دست تکون داد و صداشون کرد، مرجان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بهار
00اوه اوه شت وضعیت خطری شد😐