بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۸۰۲ روز پیش
صدای نفس زدنهای ترور و توماس، در گوش ساتی پیچیده بود اما همچنان با بیحسی روی مبل نشسته و حتی قدرت تکلمش را هم از دست داده بود! توماس با نگاهی حسرتبار و ترور با چشمهایی براق شده از سر نفرت و شاید هم حس برادرانه به یکدیگر خیره شده بودند. این تضاد ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Baran
20خیلی محشره داستانت🥲❤ مشتاقانه دنبالش میکنم ولی عکس شخصیت ها اصلا به چیزی که تصور میکردم شبیه نیست🥲 ترجیح میدم همون که تو ذهنم بود بمونن