پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۸۰۴ روز پیش

آب دهانش را قورت داد و لب‌هایش را روی یکدیگر فشرد، تا جایی که به سفیدی زدند. دستش را محکم روی یقه‌اش کشید و کتش را از تنش درآورد. یقه‌ی کت میان دستانش فشرده می‌شد اما او بی‌توجه به هرچیزی، حتی ساتی، با قدم‌های بلند مسیر را طی می‌کرد. درخت‌های تنومند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید