پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۸۱۸ روز پیش

به محض ایستادن و کشیده شدن بازویش، ناله‌ای کرد و صورتش درهم رفت. ترور فشار دستش را کمتر، و حرکت کرد. قدم به قدم جلو می‌رفتند و ترور شاخه‌های جلویشان را کنار می‌زد. نیم نگاهی به اخم‌های ساتی انداخت و گفت:

- معلوم نیست چی توی کله‌ت کردن که فکر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید