پارت پنجاه و هشتم :

برگشتم توی آشپزخانه و خودکاری از توی کیفم برداشتم و یادداشت کردم : «من رفتم سر کار، باهام کاری داشتی زنگ بزن.»

یادداشتو چسبوندم رو در یخچال و یه لیوان آب برای خودم ریختم و قبل اینکه بخورم گفتم :

_ حالا بگو ببینم چیه که من خبر ندارم؟ < ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.