پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت پنجاه و هشتم :
برگشتم توی آشپزخانه و خودکاری از توی کیفم برداشتم و یادداشت کردم : «من رفتم سر کار، باهام کاری داشتی زنگ بزن.»
یادداشتو چسبوندم رو در یخچال و یه لیوان آب برای خودم ریختم و قبل اینکه بخورم گفتم :
_ حالا بگو ببینم چیه که من خبر ندارم؟ < ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Fereshte
00نه بیشتر از همه فقط و فقط نویان داره اذیت میشه و زجر میکشم