زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و بیست و یکم
زمان ارسال : ۸۰۹ روز پیش
پوزخندی زدم و بیتوجه به او از اتاق بیرون رفتم و روی کاناپه نشستم.
دنبالم آمد.
- کجا؟ چیکار داری میکنی؟
- بسه، ادامه نده!
مقابلم ایستاد و از جیبش موبایلش را بیرون آورد.
نگاهم رویش نشست.
شمارهای را گرفت و بعد شروع به حرف زدن کرد.
- کی میتونم بیام اونجا؟
یک تای ابرویم بالا پرید.
باشهای گفت و گوشی را قطع کرد.
دستی به صورتش کشید و گفت: میرم تا تمومش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Dayana
30حس میکنم داخل این پارت ایوان به شخصیت همون زرنیخ پارت های اول خیلی نزدیکتر شده. مثل همون وقتا خفن و دیوونه