پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۸۷۹ روز پیش

نشستم و به تلویزیون زل زدم؛ این چیه داره نگاه می کنه؟ یه ماهیه با یه پسره دوست بود و هر شب که این پسره می خوابید، یه چیزی به میگو ها می زد و اونا بزرگ می شدن. آدم چندشش می شد... صد رحمت به کارتونای زمان ما! یه ملوان زبل بود، یه پلنگ صورتی و موش و گرب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید