پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۸۹۱ روز پیش

تند از سر جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم:

- به چه حقی اینو میگی؟


با تعجب نگام کرد.

- چیو؟


- اینکه عاشقم شدی!


تعجب جاش رو به مهربونی داد که توی چشماش نشست. باورش نمی کردم، نمی خواستم باورش کنم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید