پارت پنجاه و چهارم

زمان ارسال : ۸۹۳ روز پیش

حواس پرت گفت:

- چی؟


- میگم چیزی شده؟


سری به نشونه نه تکون داد ولی بعد زود به سمتم چرخید و زمزمه کرد:

- میگم هانا من یه لحظه فکرم کشید طرف این سلیمی، به علی خیانت کردم؟


چشمام از تعجب گرد شد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید