توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و نهم :
طیبه تمام مسیر را با کمند غرولند کرده و دخترک خسته از شماتتهای مادرش، به محض ورود به خانه سمت اتاقش رفت و در را بست. جانان روی تخت دراز کشیده و سرگرم موبایلش بود. کمند حینی که لباس عوض میکرد گفت:
- کی اومدی خونه؟
جانان بیآنکه نگاه از گوشی بردارد جواب داد:
- نیم ساعتی میشه.
کمند مانتویش را به جالباسی کنج اتاق آویزان کرد و لب زد:
- آقابزرگ حالش بد شده بود. بردیم بیمارست
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
یگانه
00یا حسین😥😥
۳ سال پیشآرام
40ارع رومینا همون دختره ای که با دوست پسرش فرار کرده بود و پدرش گردنش زد چند سال پیش
۳ سال پیشآرام
130ما دخترا هیچ وقت چه قدیم چه جدید :/ حق چیزی نداشتیم حتی حق عاشق شدن ی لحظه یاد رومینا افتادم خییلییی غم گین بود خداکنه پایانش خوش باشه🥺😓
۳ سال پیش---
30رومینا؟
۳ سال پیشنفسم
110😭قراره چی بشه..نکنه خیزران بیمیره ...جیران چی میشه
۳ سال پیشمهدیه
130رمان اردشیر و جیران قشنگ تره
۳ سال پیشN
110وای واقعا وحشتناکه من گریم گرفت باهاش
۳ سال پیش
50این غیرت نیست نریمان ها، این خفته که به حرف دامادت باشیو حرفشو گوش کنی پیش خودت بگی این یعنی غیرت خطاب به نریمان و نریمان عا