عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۸۹۵ روز پیش
سرم رو به دو طرف چرخوندم و به دریا و روشنک نگاه کردم. جفتشون با چشمای گرد نگام می کردن و تو حالتی که می خوان بگیرنم، خشکشون زده بود.
تازه به خودم اومدم و فهمیدم دارم چه دردی رو متحمل میشم.
- خاک تو سرت روشنگ گاو!
روشنک تا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Rabiya
30کوچولو پارت جدید ناموسا😐