شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت نهم
زمان ارسال : ۸۷۶ روز پیش
درحالی که رو تختی صورتی و ساده را روی تخت فلزی و کوچکم پهن میکردم به موزیک آرامی که از گوشی ام پخش میشد گوش میسپرتم.
حنا به شرکتش رفته و من همچنان سعی بر جا به جایی این خانه فکستنی داشتم.
همه چیز تقریبا آماده بود.
هویتم آماده بود.
خانه ام آماده بود.
پیراهن مهمانی آماده بود.
من...
من آماده نبودم.
هنوز نه.و شاید هرگز آماده نمیشدم.اما گاهی باید فقط حرکت کرد.
حتی
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
نرگس
60فک کنم این کاوه همون کسیه که ایسو میخواد ازش انتقام بگیره