عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۹۰۰ روز پیش
صدای دستا بلند شد... خیلی خوشحال بودم، انگار داشتم خواب می دیدم. مادرش اومد و محکم بغلم کرد و تبریک گفت. این خجالت کشیدنه از من بعید بود. علی که پشت سر مادرش بود، وقتی مادرش رو با خجالت بغل کردم، رنگ نگاهش یه جوری بود، انگار می خندید.
بعد از ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Rabiya
1615واییی سر این پارت خیلی احساساتی شدم🥺🥺ولی نمی دونم چرا حس می کنم دریا و علی تهش یه اتفاقی میوفته از هم جدا می شن☹