پارت صد و پنجم

زمان ارسال : ۸۸۴ روز پیش

من در آن لحظه یک پلیس و بازرس نبودم، مادر بودم و نگران!
نفس عمیقی کشیدم، حس بدی داشت سینه‌ام را سوراخ می‌کرد و قلبم تیر می‌کشید.
فرمان را محکم میان دست‌هایم می‌فشردم و کف دستم عرق کرده بود.
- به خودم مسلطم، دارم می‌رم ببینمش.
قطع کردم و با سرعت بیشتری راندم.
اگر در ترافیک گیر می‌افتادم، رسما دیوانه می‌شدم پس از میانبر رفتم.
نزدیک مدرسه‌اش که شدم، مجبورا آرام حر

727
380,013 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ---

    110

    ای بابا مگه اینا نمیدونن زرنیخ فقط مجرم ها رو میکشه به بچه کار نداره.

    ۲ سال پیش
  • malikeh

    ۱۶ ساله 50

    آره به بچه ها کاری نداره اما لاریسا یک مادره و نگران

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    130

    لاریسا هنوز زرنیخ رو نشناخته که تو دوربینا دنبالش میگرده

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید