پارت نوزده :

با لحنی که توش خنده بود گفتم :

_ چرا؟

_ شاید حوصله ات سر بره.

بلند شدم و توی اتاقش راه رفتم و گفتم :

_ نه بابا خیلی خوشحالم اومدم ، از خونه موندن بهتره.

صدای در اومد و آبدارچی سینی به دست وارد شد و دوتا فنجون قهوه ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.