پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۹۱۲ روز پیش

- پاشو بریم تو اتاقت راحت حرف بزنیم.


بعدم خودش بلند شد و از جمع معذرت خواهی کرد و رفتیم. دریا هم که فهمید یه چیزی قراره بشه، دنبالمون اومد. وارد اتاق که شدیم، روشنک گفت:

- ولی انگار دلارام به برسام پا نمیده، دیدی چقدر ناراحت بو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید