پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۹۱۹ روز پیش

بعدم از کنارش گذشت و به سمت هانا و روشنک رفتم... از بینشون که رد می شدم، همزمان با اینکه دستاشون رو می گرفتم و دنبال خودم می کشیدم گفتم:

- بیاین خوشکلای من، بیاین بریم بالا!


از پله ها بالا رفتیم و همین که مطمئن شدم از دید همه خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید