پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۹۲۵ روز پیش


- بیشعور!


بعدیش مهلا بود.

- بی تربیت!


عمو فقط چشم غره رفت و اما این بار نوبت یاسین بود... از کنارم که می گذشت، اخمی کرد و با غیض گفت:

- خلایق هر چه لایق!


با تعجب گفتم:

- آخ ننه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید