پارت پانزده :

همونطور که شونه هامو گرفته بود یه ابروشو انداخت بالا و گفت:

_ مطمئنی دیگه؟

درست ایستادم و دستشو عقب کشید با خنده گفتم:

_ حله همه چی تحت کنترله منه، تو مشتمه.

مشتمو اوردم بالا آرنجم خورد به لیوان آب پرتقال روی میز و با صدای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.