عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت شانزده
زمان ارسال : ۹۳۱ روز پیش
بی حال و آروم، جوری که لاکپشت و حلزون ازم جلو می زدن به سمت ماشین راه افتادم. بعد از گذشت قرن ها، به ماشین رسیدم و از توش کیفم رو در آوردم. از توی کیف دو تا سوسک رو در آوردم و توی دوتا مشتام گرفتم.
همین جوری ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ی ادم بیکار
40هستیار ببشتر به یزدان میخوره!