طالع دریا به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۲۱۴ روز پیش
با عجله بلند شدم به سمت ماشینم رفتم.
دنبالم اومد.
-کجا میری!
جوابش رو ندادم صداش بلند تر شد.
-فکر کردی شوخی دارم؟
با ترس و هول زدگی در ماشین و باز کردم خودم و پرت کردم تو ماشین.
ایستاده با اخم نگاهم میکرد.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دیگه دیگه
1020آره واقعا من خودم یه بار رفتم منطقه پایین وحشتناک بود واقعا اونجا بچه ها کمبود هاشون رو درون خودشون خفه کردن وکاملادربزرگسالی یک عقده ای به تمام معنا میشن واین تأسف اوره