یک عمر تاوان به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نهم
زمان ارسال : ۱۱۲۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
ساعتی بعد، به محلی که با دیگر همکلاسیهایشان قرار گذاشته بودند، رسیدند. شیوا حینی که کمربندش را باز میکرد، لب زد:
- پیاده شین دیگه، منتظر چی هستین؟
صبا رژ کالباسی رنگش را از کیف بیرون آورده و نگاهی به آینهی ماشین انداخت. مشغول رژ زدن ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ناشناس
10ولی من عاشق همه شخصیتهای داستان شدم بچه ها شیوا رو درک نمی کنیم یعنی یه سری ها درک میکنن شاید اگه ماهم تو شرایط اون بودیم همین رفتار و داشتیم من کسانی رو مثل شیوا ولی کمی متفاوت رو دیدم