عشق آمازونی (جلد دوم) به قلم آمنه آبدار
پارت سیزده
زمان ارسال : ۹۳۵ روز پیش
پسرا هم بعضیا می رقصیدن و بعضیا به تماشا نشسته بودن... یه گوشه از اونجا هم یه مرد بود که دورش چند تا دختر جمع شده بود.
برگشتم به طرف پسره که پشتم بود و گفتم:
- کو اون آقا که برای ثبت نام باید برم پیشش؟
پسره خنده بلندی کرد.
- ث ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطی
00خفه شو ما بچه نداریم😐😂😂😂