پارت یازده

زمان ارسال : ۹۳۷ روز پیش

 نگاه به خودم کردم... آخه خدایی این یا من؟ کسی توجه به زیبایی طبیعی و خدادادی نداره دیگه، وگرنه میمونایی مثل دلارام رو شاخ نمی کردن.



بالاخره بین کلی حرص خوردن، به شمال رسیدیم. هستیار به عنوان تهیه کننده سنگ تموم گذاشته بود. ویلا خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید