پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۱۵ روز پیش

با بهت و نفسی که رفت و برنگشت لب زدم.

-چ... چی!

نیشخند زد...

-زیاد فکر نکن‌

هم زمان دستش و تو جیب شلوار جذب و مشکیش فرو کرد جعبه ای بیرون کشید.

به جعبه مخملی سیاه رنگ زل زدم.

در جعبه رو باز کرد و بی حوصله چیز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید