طالع دریا به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۱۵ روز پیش
با بهت و نفسی که رفت و برنگشت لب زدم.
-چ... چی!
نیشخند زد...
-زیاد فکر نکن
هم زمان دستش و تو جیب شلوار جذب و مشکیش فرو کرد جعبه ای بیرون کشید.
به جعبه مخملی سیاه رنگ زل زدم.
در جعبه رو باز کرد و بی حوصله چیز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۱۷ ساله 140وای مرسییییی عالییی بود مرجان جون😍😍😍عاشق رمانتم بازم از این رمان ها بنویس😍😘