پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۱۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
نویان سریع برای مهناز آب ریخت و بهش داد سرفه اش که ایستاد ، با چشای قرمز از سرفه های متمادی که کرده بود به نویان نگاه کرد و متعجب گفت:
_ شما واقعا ازدواج کردید؟
از حالتی که گرفته شد خارج شدم و با لحنی که تهش یه "مهناز دلت آب" موج م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
تیسراتیل
114مگه ازدواجشون بخاطر خانواده عموی نویان نبود/حالا که اونا رفتن اینا چرا هنوز پیش هم اند؟ 😕😐