طالع دریا به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۲۲۱ روز پیش
به زور تعادلش و حفظ کرد نیوفتاد.
با اخم گفت:
-چته.
با نیشخند گفتم:
-خب رسیدیم خونم می تونی بری.
دستاش و تو جیب شلوارش فرو کرد.
دستم و به سمت یقه های کت بردم.
-شنلتم تو اون شلوغی افتاد زمین...
عص ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایمانه
40دلم برای این میلاده خیلی میسوزه😑