از خود رانده به قلم سنا فرخی
پارت ششم :
صدای بردیا از راهرو در خانه میپیچید:
- بابا کیان این چه خونهایه؟ هرروز خدا آسانسورش خرابه! از کت و کول افتادم به خدا!
با ورودش به خانه صدایش را بلند تر کرد:
- صاحبخونه؟ یالله!
بعد ضربه ای به در زد و وارد شد. به محض ورود ابر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
shr
00زیبا