پارت سی و هشتم :

برخلاف تصورم خیلی راحت روی صندلی‌ای که گفتم نشسته بود و عین ننه مرده‌ها به گوشه‌ای خیره شده بود.

با لبخندی مادرانه بهش نزدیک شدم و شکلات‌ها رو روی صندلی کناریش گذاشتم.

خودم هم نشستم و بعد از درآوردن کفش‌هام چهارزانو به سمتش چرخیدم.

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.