پارت پنجاه و هفتم :

بدنم در حال تکان خوردن بود. این لرزش‌ها را دوست داشتم. انگار شبیه به نوزادی بودم که در گهواره‌ای خوابیده و مادرش او را تکان می‌دهد تا رویاهای شیرین ببیند. روی دست غلتی زدم و چشم باز کردم. ماسیس روی سنگ مرمر نشسته بود و به من لبخند می‌زد. اشاره کرد تا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.