پارت نود و هشتم

زمان ارسال : ۹۸۵ روز پیش

دخترها قول و قرارشان را گذاشتند. همه چیز برنامه‌ریزی شده و دقیق بود. 

دو روز گذشت و ساعت حوالی ده صبح بود که ریحانه حوله‌ی تنی‌اش را پوشید و موهایش را خشک می‌کرد. از حمام بیرون آمد و سمت اتاقش رفت. همانطور که سشوار را به برق وصل می‌کرد، صدایش ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید