پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۹۹۲ روز پیش

نیهان رنجور و دلگیر سمت اتاقش رفت و خیلی زود در ساده‌ترین شکل ممکن آماده شد. شال روی سرش انداخت و با برداشتن کیف از اتاق بیرون آمد. پوزخندی روی لب نشاند و کنایه‌آمیز رو به حسام گفت:

- لعیا رفت، دیگه خوشحال باش که خطری تهدیدم نمی‌کنه. سوئیچ ماشی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید