پارت بیست و چهارم :

- آیی کمرم خورد شد، این خورشیدم که سالاد آفتاب پزم کرد.

خدا لعنتت کنه مرتیکه شیاد، بگیرمت حاملت می‌کنم!

پوفی کشیدم و کمی رو به جلو خم شدم، دست‌هام رو از دو طرف باز کردم و بی‌توجه به نگاه خیرهٔ مغازه‌دارها و رهگذرها با چند تا موج مکزیکی مش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.