مهجور عشق ( فصل دوم خواهر خوانده ) به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و هفتم
زمان ارسال : ۹۹۶ روز پیش
پشت سرش ایستاده بود و چانه روی شانهاش گذاشت و کنار گوشش نجوا کرد:
- بازم باید پشت بهت وایسم تا لباس عوض کنی؟
ستاره لب به دندان گرفت و گفت:
- نه اینکه دفعهی پیش از توو لپ تاپ نگام نکردی!
نیما سرخوش خندید و لب به شیطنت باز ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Baran
00استرس نداشته باشین دوستان اینا آخر به هم میرسن هیچکس هم هیچ غلطی نمیتونه بکنه مرصی نویسنده جان عالی بود