پارت هفتاد و هفتم

زمان ارسال : ۱۰۰۷ روز پیش

قبل از آنکه جوان به حسام برسد و بخواهد ضربه‌ای بزند؛ صدای توبیخ‌گر اصلان بلند شد:

- قبا... د! 

پسر جوان که حالا مشخص شد نامش قباد است، با شنیدن صدای اصلان چون چوب خشکیده‌ای در جا ایستاد و فکش از شدت خشم منقبض شده بود. لب می‌فشرد و نگاه به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید