مهجور عشق ( فصل دوم خواهر خوانده ) به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و یکم
زمان ارسال : ۱۰۲۳ روز پیش
حوالی ظهر بود و آسمان دست از باریدن کشیده بود. صوت دلنشین قرآن در فضای قبرستان پیچیده بود و همه گرداگرد قبر ایستاده بودند. حامد سر به زیر و با دستهایی قفل شده روی سینه، از پس عینک آفتابی نگاهش را به روبرو دوخته و کنار الهه، حسام و نیهان ایستاده بو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحون
۱۳ ساله 00اولش یه لحظه فکر کردم ستاره واقعا مرد