پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۱۰۲۵ روز پیش

عقربه‌های ساعت دیوارکوب و طلایی رنگ، ده و چهل دقیقه‌ی شب را نشان می‌داد که ستاره کلید را توی قفل چرخاند و وارد حیاط شد. نگاهش به پنجره افتاد و مادرش را دل‌نگران پشت پنجره دید. دلش هری فرو ریخت و قدم‌هایش را سمت خانه تندتر کرد. وارد سالن که شد ریحانه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید