افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت ده
زمان ارسال : ۱۲۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
در دو روز آینده که موعد رفتن آفره بود تمام سعیام را کردم تا دل پدرم را به دست بیاورم و از تصمیمش منصرفش کنم اما فایدهای نداشت. یوکو در حال آماده کردن ارابه بود تا آفره را به مزرعه ببرد. مزرعهی واقع در سمنگان دست کم یک روز تا توشار فاصله داشت و بسی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
00این شیشم کوشش پس چرا نمیاد کیه اصن احساس میکنم عکس زادن سنش بالاتر از خود زادانه.