پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۱۰۴۷ روز پیش

***

شهر در خواب بود و سکوت همه جا را فرا گرفته بود. نور کمرنگ آباژور، کمی فضای اتاق را روشن کرده بود. نیهان سر روی سینه‌ی پهن و برهنه‌ی حسام گذاشته و همانطور که با انگشت خطوط نامفهوم و در هم بر هم روی تنش می‌کشید، لب زد:

- میگم حسام... ست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید