پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۰۶۱ روز پیش

نیهان نگاهش به صندوقچه‌ی کوچک روی طاقچه افتاد، سمت صندوقچه رفت که صدای لعیا بلند شد:

- باشه، بهت می‌گم. نرو انباری! 

لبخند کج و زیرکانه‌ای روی لب نیهان نشست و مطمئن شد، کلید داخل صندوقچه است.

- خب... بگو! اون کارتن‌ها چیه؟ اصلان چکا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید