مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت نوزده :
#معراج
کلافه از صدای موزیک و تجمع آدمهای دور و برم، لپهام رو باد کردم و سرم رو به مشتم تکیه دادم که با سقلمه مامان بادم خالی شد و نگاهم سمتش برگشت؛ حرصی دستهاش رو مشت کرد و همونطور که چپ چپ نگاهم میکرد گفت: نکن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
??
00شخصیت نیازی یه خورده تغییر بدین مثلا شیطون تر یا مظلوم و آروم تر