پارت پانزده :

آب دهنم رو سخت قورت دادم و دلگیر از واکنش معراج زمزمه کردم: آره خب، همکار و همسایه‌ایم بالاخره، اومده بود حالم رو بپرسه؛ مشکلی داره؟ 

انگار که فهمیده باشه ناراحت شده‌ام، دستی به صورتش کشید و با لبخند هولی گفت: نه نه! اتفاقا خوب کاری کرده که اوم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.