پارت دوازده

زمان ارسال : ۱۰۷۲ روز پیش

ساعت از یک نیمه شب گذشته و خانه غرق در سکوت و تاریکی بود. نیما کنار پنجره‌ی اتاقش ایستاده بود و حیاط را از آن بالا تماشا می‌کرد که تنها دو چراغ در دو طرف ورودی حیاط روشن بودند و کمی آن طرف‌تر سگ سیاه و درشت هیکلی غل و زنجیر بود. 

 صدای پارس سگ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید