مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۰۹۴ روز پیش
هر دوشون رنگ از صورتهاشون پرید و نفسشون حبس شد.
خودمم از حرفی که زدم حیرون موندم.
من یه چی همینجوری گفتم اما واقعا چرا تنها کسی که زنده مونده این دختره است؟
با ترس آب دهنم رو قورت دادم که میثم کلافه دستی به صورتش کشید و گفت: بس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
n
30همینه😂عاشق شدوقتی قلبش میلرزع دیگ تمااام....💃🏽🕺🏻🤷🏻 ♀️