مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۱۰۹۸ روز پیش
چیزی نگفت که چشم غرهای بهش رفتم و ادامه دادم: البته خودتم خیلی سوسولیا؛ مگه چی شده بود که اونطوری تب کردی؟
لبخندش رو آروم آروم از صورتش محو کرد و نگاهش رو ازم گرفت؛ به سقف بالا سرش زل زد و با نفس عمیقی که میکشید زمزمه کرد: من حالم برای چی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Negar
820ثمر چرا این همه زیشته😱😩😫