پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۱۰۰ روز پیش

اخمی بین ابروهام نشوندم و حرصی از این وضعیت پاهام رو دراز کردم و غریدم: میگم دیگه نمی‌تونم! می‌فهمی؟ دیگه جون ندارم. اون میثم بی‌چاره رو ببین؛ داره تو تب می‌سوزه.

نگاهش رو از من گرفتم و به صورت عرق کرده‌ی میثم خیره شد؛ یه تیکه‌ی کوچیک از لباسش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید