مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد
زمان ارسال : ۱۱۰۴ روز پیش
چیزی نگفتم و چشم به دهن معراج دوختم که سرش رو به اینور اونور چرخوند و با تکون دادن سرش، نامطمئن گفت: همین راه و مستقیم بریم! مسیر بوده دیگه؛ از اینجا میرفتن میاومدند.
بازم حرفی نزدم و چند قدم جلو رفتم که نیاز کیفش رو به خودش فشرد و همونطور ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازی
60چقه این میثم بی بخاره خاک ت سر مث مجسمه ابوالهول