پارت هفتاد

زمان ارسال : ۱۱۰۴ روز پیش

چیزی نگفتم و چشم به دهن معراج دوختم که سرش رو به این‌ور اون‌ور چرخوند و با تکون دادن سرش، نامطمئن گفت: همین راه و مستقیم بریم! مسیر بوده دیگه؛ از اینجا می‌رفتن می‌اومدند.

بازم حرفی نزدم و چند قدم جلو رفتم که نیاز کیفش رو به خودش فشرد و همون‌طور ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید